پیشنهاد: پنج نقطه استراتژیک تهران

نیروهای کودتا برای سرکوب مردم بسیار محدود هستند و تنها وقتی می توانند به شدت سرکوب کنند که حضور مردم در خیابان متمرکز باشد. اما اگر چند نقطه استراتژیک مهم را برای تجمع داشته باشیم داستان بسیار فرق می کند و کفه قدرت به سوی مردم می چربد، چرا که برتری عددی با مردم است. برای سه شنبه هفته بعد (هفدهم اسفند) این پنج نقطه استراتژیک به ذهن من می رسد:
  1. سید خندان تا میدان سپاه
  2. میدان آزادی تا میدان امام حسین
  3. صدا وسیمای ضد ملی تا میدان ونک
  4. فلکه صادقیه
  5. میدان هفت حوض تا فلکه اول تهرانپارس

وقتی ترس مردم بریزد پایان راه دیکتاتور است (جین شارپ)

امروز وقتی این جمله را از تئوریسین انقلاب های مسالمت آمیز، جین شارپ، خواندم تازه مفهوم واژه های فتنه و بصیرت برایم روشن شد. از دید دیکتاتور آن کسی که از او نمی ترسد و در برابر جبروت فرعونی اش سر خم نمی کند فتنه گر است، و آن کس که سر به بندگی دیکتاتور می گذارد و با دیدن تمامی ظلم ها و دروغ ها روح خود را به او می فروشد با بصیرت. و من امروز برای اولین بار حس می کنم که تا چه اندازه به فتنه گر بودن از دید دیکتاتور افتخار می کنم. آقایان، ما فتنه گران بی شماریم و در برابر ظلم و دیکتاتوری تا روز آخر فتنه خواهیم کرد چرا که شرفمان فروختنی نیست، نه به قیمت معاملات رانتی و پشت پرده، و نه به قیمت ساندیس و تی تاپ. ما اگر دینداریم فقط خدا را می پرستیم و در برابر او تعظیم می کنیم، و نه جبروت فرعونی ولایت. اگر هم بی اعتقاد به دین هستیم، شرفمان فروختنی نیست. و من در عجبم که این تعریف جدید شما از بصیرت چقدر به شرک شبیه است!

بازی را باخته اید آقای خامنه ای

البته خودتان هم به خوبی می دانید، این از وحشت شما از مردم بسیار عیان است. اما فقط برای روشن تر شدن جایگاه شما کافی است دو سناریو زیر را در نظر بگیریم:

۱- فرض کنیم ۲۲ بهمن تعطیل عمومی نبود. اتوبوس های مجانی در اختیار نبود، و ارگان ها کارمندانشان را با تهدید و تشویق راهی خیابان نمی کردند. فرض کنیم ساندیس و تی تاپ و رب گوجه حرام هم از جیب مردم پخش نمی کردید. و بازهم فرض کنیم از مردم با باتوم و گاز اشک آور و چماق بسیجی استقبال می کردید. انصاف داشته باشیم، چه تعداد از آن یکی دو هزار نفر و چهار پنج هزار پارچه در خیابان قدم می گذاشتند؟

۲- فرض کنیم در روز ۲۵ بهمن و پس از فراخوان آقایان موسوی و کروبی هزاران اتوبوس و وسیله نقلیه در اختیار مردم قرار می گرفت تا به خیابان آزادی بروند. و فرض کنیم از آنها با باتوم و گاز اشک آور پذیرائی نمی شد. تی تاپ و ساندیس هم اصلا برای به خیابان آمدن سبز ها لازم نیست. به سیمای ضد ملی هم برای تبلیغات نیازی نیست. انصاف داشته باشیم، چند میلیون نفر دیگر به خیابان می آمدند؟

می دانم که انصاف نخواهید داشت، چون می ترسید. از اینکه اندک هواداران ساندیس خورتان واقعیت را به چشم خود ببینند به شدت می ترسید و برایشان مدام صحنه آرائی می کنید. درد شما و سرداران شما نه اسلام، بلکه ثروت و قدرت است. این را همه می دانند، من جمله خود شما. اما حقیقت را نمی توان با رنگ پاک کرد. شما بازی را باخته اید آقای خامنه ای چرا که دیوار ترس مردم ریخته است و ما فهمیده ایم که بی شماریم. شما هم به خوبی فهمیده اید وگر نه مثل بید به خود نمی لرزیدید و دست به دامن اوباش و اراذل نمی شدید.

رژیم غاصب ولایتمداران

ایران و ایرانیان اسیر قدرت طلبی و ثروت اندوزی گروهی بسیار کوچک شده است که پشت علم ولایت پنهان شده اند. این گروه با گروگان گیری منابع مادی و معنوی مردم ایران، تنها هدفش حفظ قدرت و تسلط خود بر جان و مال و ناموس مردم کشور است. برخلاف آنچه در ظاهر نمایش می دهند، دین و ایمان و معیشت مردم هیچ اهمیتی برایشان ندارد. اتفاقا بزرگ ترین ضربه ها به ایمان نسل جوان از طریق همین گروه قدرت طلب و به علت استفاده ابزاری از مفاهیم دینی برای حفظ قدرت وارد شده است.

ضحاک این دوران نه فقط علی خامنه ای، بلکه کل این مجموعه است که علی خامنه ای و ولایت فقیه فقط نقابی بر صورت اوست. برروی پیشانی این ضحاک مثلث زر و زور و تزویر را می توان به آسانی تشخیص داد. سکوت تاریخی و بیشرمانه مراجعی که قرن ها صحبت از مبارزه باظالم و دفاع از مظلوم می کرده اند، دلارهای نفتی که سر از حساب های شخصی در بانک های دبی، سوئیس و ترکیه در می آورند، و البته مجموعه سپاه پاسداران و زیرمجموعه اش بسیج که بخصوص در این دو ساله از هیچگونه خشونتی علیه ملت خود دریغ نکرده اند. این سه ضلع مثلث زر و زور و تزویر در حقیقت قلب ضحاک این دوران است که پشت علم ولایت حرکت می کند و آینده ما و فرزندان ما را در ابر سیاهی از تاریکی فرو برده است.

اما سکه ایران روی روشنی هم دارد که در جنبش سبز قابل دیدن است. پس از قرن ها مبارزه علیه ضحاک زمان آموخته ایم که منتظر یک شخص به نام کاوه نمانیم. اگر ضحاک این دوران گروهی است، کاوه این دوران هم فقط یک نفر نیست. کافی است برای چند دقیقه همراه با آزادی خواهان سبز در خیابان باشید و شجاعتشان در ایستادن در مقابل یک ضحاک تا دندان مسلح را ببینید. آنگاه متوجه می شوید که ایران امروز میلیون ها کاوه دارد با اراده ای از فولاد. این کاوه های بیشمار دیگر از ضحاک نمی ترسند و عزم کرده اند کشورشان را از چنگ او بیرون آورند و خواهند آورد.

فقط در میانه این راه است که به مرور صف ها واضح تر می شود و امثال قالیباف، روحانی و ناطق نوری دیگر نمی توانند پنهان کنند که در خدمت چه کسی هستند. فراموش نکنیم سه ضلع این مثلث شوم را. ضحاک ما فقط سید علی خامنه ای نیست بلکه مجموعه خطرناکی از زر و زور و تزویر است که پشت نقاب سید علی پنهان است.

وقتی جلاد وارث شهید میشود، شرک خلیفه توحید، و حتا قاتل عزادار مقتول

اطراف این خلفا را هم جمع کثیری از فقها، علما، مدرسین و محدثین میگیرند و اسلام را به سود کاخ هزار و یک شب توجیه میکنند و مردم هم با گرسنگی و بدبختی و ذلت و اسارت، بنام صبر و قناعت و تسلیم و رضا در برابر مشیت و اطاعت از اولوالامر و حکومت الهی، تمکین . همواره این چنین بوده است که جلاد وارث شهید میشود، شرک خلیفة توحید، و حتا قاتل عزادار مقتول. - دکتر علی شریعتی

حالا کدام مرده است؟ جنبش سبز و یا مشروعیت نظام

علی رغم تمام سرکوب ها و فشارها و دروغ ها، جنبشی که ادعا می شد با مدیریت رهبر فرزانه مرده است نشان داد که شاید از گذشته هم زنده تر است. پاسخ بی نظیر مردم به یک فراخوان ساده از سوی موسوی و کروبی، آنهم در عرض یک هفته و بدون در اختیار داشتن رسانه های همگانی چیزی کمتر از معجزه نبود. فقط کافی است در نظر بگیرید اگر محدودیت های شدید اطلاع رسانی از سوی حاکمیت و تهدید ها و ارعاب ها نبود چه اتفاقی می افتاد! «ما بیشماریم» فقط یک شعار نیست. حقیقتی است که حتی خود حاکمیت هم به خوبی دریافته است. چرا که اگر به بیشماری ما باور نداشت تا این حد متوصل به زور و چماق و قطع کردن راه های ارتباطی نمی شد. تا این حد تنش نمی لرزید و تا این حد مشاعرش را از دست نمی داد که خیمه شب بازی ساندیسی پارچه ها در ۲۲ بهمن را ۵۰ میلیونی بخواند.
آقایان، چشم هایتان را باز کنید. آن چیزی که مرده است مشروعیت شما بین مردم است و نه جنبش سبز. اگر به زور هزاران رسانه جمعی که فقط و فقط در دست شما است و دلارهای نفتی کشور که خرج قدرت طلبی های مقام ولایت می شود نبود، همان دویست ساندیس خور و پارچه هایشان هم پشت سر شما راه نمی افتادند. حرف های آقای لاریجانی در مورد اتفاقات مصر سندی است از اینکه حتی خود شما هم برای حکومت خودتان مشروعیت قائل نیستید. فقط سفره نفتی است که پهن شده و جیب هایی که سوراخ است و جوجه بسیجی هایی که برای حفاظت از قدرت و ثروت خود تبدیل به چماقشان کرده اید. همین! چشم هایتان را باز کنید!

ولایت خامنه ای و کوبیدن آخرین میخ ها بر تابوت مرجعیت شیعه

فرزانگی آقای خامنه ای کار روحانیت شیعه را به جایی کشانده است که اگر رانت های دولتی و درآمدهای نفتی شان قطع شود دیگر جایی برای ادامه حضور ندارند. صنفی که برای قرن ها کنترل تفکر مردم را در دست خود داشت و از اسلام پردازی و دین فروشی شکم خود را سیر می کرد. منبع اصلی قدرت آنها تسلط بر باورهای مردم بود که  با ولایت آقای خامنه ای آن لباس تقدس دریده شده است. مرجعیت امروز آنقدر از واقعیت و دردهای روزمره مردم فاصله دارد که هزاران نوع ستم جانی و مالی به مردم را نادیده می گیرد، اما برای یک نقاشی در دانمارک عمامه به زمین می کوبد. ظلم فرعونی سید علی را چه با کلام و چه با سکوت مشروعیت می بخشد اما داد مظلوم را نمی شنود. به جز دو یا سه نفر روحانی مستقل که گاهی سخنی به نفع مردم می گویند، روحانیت و مرجعیت شیعه جایگاه تاریخی خود را برای همیشه از دست داده است. و این شاید در دراز مدت از خدمت های سید علی خامنه ای به گذار تاریخی ایران به آینده ای روشن تر باشد.

کاش شاهزاده ما درک سیاسی عمیق تری از مسائل داخل ایران داشت

و ای کاش با مردم و جوانان مبارز داخل ایران در تماس مستقیم بود تا می فهمید بیانیه هایش در حمایت از جنبش سبز در حقیقت کار را برای سبزها سخت تر می کند. کاش شازده با مردم فقط به عنوان یک ایرانی صحبت می کرد و به انتخاب آنان در سال ۵۷ احترام می گذاشت. کاش شازده قبول می کرد که دیگر شازده نیست چون دیگر شاهی برای ایران وجود ندارد. و کاش راهی بود تا به شازده نشان داد مخالفان ولایت فقیه و بسیاری از سبزهای داخل برای رهبری سیاسی به کارنامه ای بیشتر از یک لقب تاریخ گذشته نیاز دارند.
ای کاش شازده به جای موج سواری سیاسی و سو‌ءاستفاده از حرکت های مخالف رژیم در ایران به خاطر اشتباه های پدر و خانواده اش از مردم ایران عذر می خواست. ای کاش شازده احترام می گذاشت به ملتی که در تمام دوران زندگی اش خرج زندگی اشرافی او و خانواده اش را پرداخت کرده اند، و حداقل کار را برای آنها سخت تر نمی کرد. ای کاش شازده در خدمت مردمش بود و نه آینده سیاسی خودش.

چشم ها و گوش هایتان را باز کنید: جنبش سبز از همیشه زنده تر است

پنبه ها را از گوشهایتان در آورید، ای خدایگان زر و زور و تزویر. آیا هنوز فکر می کنید جنبش سبز مرده است؟ مرده آن است که تماس خود با حقیقت را از دست داده است. مرده آن است که دائم هم به خود و هم به عالم دروغ می گوید. مرده آن است که شرک ولایت پرستی قلب و روحش را سیاه کرده است و شرف خود را به نان حرام می فروشد. زمان زیادی برای به خود آمدن نمانده است. سرداران و فقیهان میلیاردی فردا به کاخ های خود در سوریه و جنوب لبنان پناه خواهند برد. تو می مانی و خشم یک ملت، و آن روز دیگر دیر است. مردم ایران بخشنده اند. فقط کافی است بیش از این به این مشرکان در لباس پیغمبری سواری ندهی.

فریاد بلند الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور در خیابان سمیه

تهران، خیابان سمیه، غوغایی است اینجا. آفرین به شرف شما مردم با غیرت! دم همتون گرم.

وحشت از مردم از چشم هایشان می بارد

امروز سرعت اینترنت از مرز حلزونی هم گذشته! ایمیل که اصلا کار نمی کنه. از صبح یاد سخنان فرزانه آقای لاریجانی می افتم که هفته پیش خطاب به حسنی مبارک افاضه فرمودند: قطع کردن اینترنت دردی از درد شما دوا نخواهد کرد!
امروز اول صبح چهار اتوبوس وارد میدان هفت تیر شد و از هر کدام ۳۰-۴۰ بچه بسیجی که معلوم نیست از کدام شهرستان آورده شده اند وارد مسجد الجواد شدند. بیچاره ها مثل برده سر به زیر وارد مسجد می شدند و اکثر آنها به صورت مردم اطراف نگاه نمی کردند. و آنها که نگاه می کردند وحشت از چهره شان می بارید. با خودم گفتم چرا باید کار انسان به جایی بکشد که از نگاه کردن در چشمان هموطن خود وحشت داشته باشد؟ چه کسانی از آموختن وحشی گری به این جوانان کم سن و سال سود می برند؟ شاید برای اولین بار دلم برایشان سوخت.به اسم خدمت به اسلام شده اند بردگانی چماق به دست در خدمت سردارهای میلیاردر و قدرت طلبان دین فروش.

انفجار قم انقلاب گوز بود

دیشب امام راحل به خوابم آمد و گفت صبح که بیدار شدی از قول من به مردم بگو انفجار قم انقلاب گوز بود. همین

حصر مهدی کروبی - مرگ بر دیکتاتور از امشب بر پشت بام ها

با نزدیک شدن ۲۵ بهمن وحشت دیکتاتور از مردم لحظه به لحظه واضح تر می شود. با توجه به خبر حصر مهدی کروبی در خانه و احتمال وقوع آن برای موسوی در روز های آینده این وظیفه ماست که به شدت واکنش نشان دهیم. آنها خود را به خطر انداختند و استارت ۲۵ بهمن را زدند. از این به بعد نوبت ماست. و کمترین کاری که می توانیم بکنیم گفتن مرگ بر دیکتاتور بر پشت بام از همین امشب است. باید مکرشان را به خودشان برگردانیم. نوبت ماست و ما بی شماریم.

محسنی اژه ای راست می گوید، باید صف ها مشخص شود

هم راهپیمائی سیاسی است، و هم قرار است برخلاف سال گذشته صف ساندیس خوران دیکتاتوری از مردم آزادی خواه جدا باشد. به همین دلیل بسیار مهم است که تعداد اندکی از سبزها در روز ۲۲ بهمن در خیابان باشند و حقارت عمله دیکتاتور را با دوربین و به طور مخفی به تصویر بکشند. افرادی که منزلشان در مسیر راهپیمائی است از پنجره و یا پشت بام فیلم بگیرند و افرادی که در خیابان هستند از مردم و چهره ها. همانطور که در روز ۲۵ بهمن مانند ۲۵ خرداد عظمت حضور سبز خودمان را به تصویر خواهیم کشید، بسیار مهم است که حقارت و روسیاهی یزیدیان هم ثبت شود.
بی شک تصویر سازان رسانه های ضد ملی دست به هزار فتنه خواهند زد تا بزرگ نمائی کنند. این وظیفه ماست که واقعیت را آنطور که هست به تصویر بکشیم و به دنیا نشان دهیم. اتوبوس ها و ساندیس ها و ساندیسیان را رسوا کنیم. البته با مراقبت ویژه.

عریانی شیطانی برای دیکتاتور در هفته زجر - تا ۲۵ بهمن

یک هفته تا ۲۵ بهمن ماه مانده است. یک هفته همدلی و آگاهی برای ایرانیان. یک هفته زجر و وحشت برای دیکتاتور و عمله ساندیسی. آقایان هر وقت چهار ستون کاخ فرعونی شان می لرزد جهاز هاضمه شان به دشمن دشمن می افتد. چنگ می اندازند به ریسمان صهیونیزم و استکبار، ترور می کنند، تفرقه افکنی می کنند و مثل سعید الصحاف عراقی می گویند: کی؟ کجا؟ کو؟ ذات فتنه گرشان عیان می شود اما با وقاحت آن را به ملتی شریف نسبت می دهند.
راهپیمائی به جای خود. اما از این یک هفته نیز غافل نشوید. بنشینید و ببینید چطور دست و پا می زنند تا وحشت و تفرقه بیافرینند. شاهد باشید که چطورشعله های شیطان صفتی از هفت سوراخ بدن پنهان زیر خرقه هایشان زبانه می کشد. فقط یک روح شیطانی می تواند با این استادی رشته های زر و زور و تزویر را به هم ببافد تا مانع از عدالت خواهی یک ملت شود. شاهد باشید و البته هوشیار. عصای تفرقه افکنی یک سر دوم دارد که در بین ماست. چشم هایمان باز باشد.

بهتان مگوی
که آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است.
آفتاب از حضور ظلمت دل تنگ نیست با ظلمت در جنگ نیست.
ظلمت را به نبرد آهنگ نیست،
چندان که آفتاب تیغ بر کشد/ او را مجال درنگ نیست.
همین بس که یاری ش مدهی
سواری ش مدهی

- احمد شاملو

بی عملی خود را به گردن موسوی انداختن فراافکنی محض است

مسئول آنچه بر سر ما می آید خود ما هستیم. خود من و خود تو که این متن را می خوانی و نه هیچکس دیگر. چرا که من و تو اراده شخصی داریم و می توانیم با هم سرنوشت خودمان را عوض کنیم. اینکه می نشینیم و شعار می دهیم و دائم تقصیر را برگردن دیکتاتور و یا اصلاح طلبان و موسوی می اندازیم همه به علت حس ناتوانی درونی ماست. ما فرا افکنی می کنیم. و یک ملت فرا افکن همیشه به دنبال رهبر می گردد تا پشت سر او حرکت کند چرا که در صورت شکست می تواند همه چیز را برگردن او بیاندازد و خود را تبرئه کند.
اینچنین است که ملتی دائم مثل پاندول بین دیکتاتور و رهبر بعدی حرکت می کند. دیو می رود و فرشته در می آید و بلافاصله فرشته تبدیل به دیو جدید می شود و ... این چرخه فقط وقتی می تواند پایان یابد که ما نگاهی به درون خودمان بیاندازیم و آن دیو درونی خودمان را بیرون بیاندازیم. همان دیوی که به ما می گوید تقصیر همه مشکلات ما بر گردن دیکتاتور هاست و باید منتظر رهبری بمانیم تا شرایط را برای ما تغییر دهد. ما همه به همان دردی دچاریم که سید علی خامنه ای دچار است: دشمن را در بیرون از خود می جوئیم در حالی که دشمن اصلی خود مائیم. و گرنه موسوی به هزار زبان گفته است که همراه مردم است و نه رهبر. بی عملی و فرا افکنی از خود ماست. اما آیا جرات قبول کردن آن را داریم؟
  • آیا موسوی ما را مجبور می کند قبض آب و برق خود را بپردازیم؟
  • یک رسانه فقط با مخاطب خود زنده است. آیا موسوی ما را پای رسانه ضد ملی می نشاند؟
  • آیا اصلاح طلبان ما را مجبور می کنند از کالا های تبلیغی در تلویزیون ضد ملی استقبال کنیم و میلیارد ها به جیب سپاهیان بریزیم؟
  • آیا موسوی به ما گفته است فقط پای اینترنت شعار بدهیم و آگاهی نامه های کلمه و اعتماد ملی را بین همسایه های خودمان پخش نکنیم؟
  • آیا اصلاح طلبان تشویق مان می کنند که صدقات خود را در صندوق های کمیته امداد بریزیم که کاملا واضح است کجا خرج می شود؟
و هزار آیای دیگر که اگر با انصاف باشید می توانید خودتان کشف کنید.

Blog Archive