امروز هم عاشورایی بود برای خودش. همه آنها که از مسیر خیابان انقلاب عبور کردند لبخندی معنا دار به لب داشتند. خیل عظیم نیرو های امنیتی به رنگ های مختلف دور تا دور میدان ها و چهار راه ها چیده شده بودند. دروغ نگویم دلم برایشان سوخت! وحشت از اراده مردم را می شد در هوا استشمام کرد. ببین با خودشان چه کرده اند که با رد و بدل شدن دو سه تا پیغام بروی چند وبلاگ خواب و خوراکشان را از دست می دهند و مثل سگ سرمازده به خود می لرزند.
امروز مطمئن شدم که آزادی در این سرزمین فقط یک رویا نیست. حس غریبی به من می گوید روز خداحافظی دیکتاتور و ذوب شدگانش بسیار نزدیک تر از آن است که فکر می کنیم. از وحشت دیکتاتور بوی آزادی به مشام می رسد. دل هایمان را به هم گره زده نگه داریم. ما پیروز شده ایم!